<$BlogRSDURL$>

وبلاگی برای روز مرّگی

  از خودم بدم میاید

امروز از خودم بدم آمد و متاسفانه این کار و این موضوع برای دو بار تکرار شد.
بار اول این بود که وقتی به اتاق آمدم دوستان گفتند که معاونت فنی درخواست جلسه کرده است.
معاون فنی را خبر دادم ایشان آمدند و گفتند که از طرف ما منعی برای ماموریت همکاران دارو و درمان وجود ندارد و از من گله کردند. من هم ضمن قبول این امر با بیان اینکه من چنین حرفی را برای همکاران نگفته ام از ایشان بخاطر واگذاری کارهای فقط اداره دارو و درمان به شهرستانها گله کردم.
بعد از بحث های زیاد و رفتن معاونت فنی بحثی ما بین من و اقای جهانیار و سایر دوستان اتفاق افتاد و من ضمن تاکید بر این نکته که دوست ندارم هیچکدام از همکاران مخصوصا آقای جهانیار اقای دکتر فرزین و آقای نیک اختر را از دست دهم متذکر شدم که حالا که علیرغم میل و درخواست بنده مدیریت اداره کل خواهان وجود اینجانب در راس این اداره هستند و همکاران چنین می پندارند که گویا مخالفت معاونت فنی با بنده سبب محرومیت آنها از ماموریت رفتن و اضافه کاری شده است ( در حالیکه مدیر کل و ایشان مرا در این پست خواسته اند و تغییر پست بنده با مدیر کل و ایشان است) از همکارانی که دوست دارند مزایای بیشتری در اداره های دیگر صاحب شوند میخواهم که به اداره مد نظر درخواست انتقال دهند.
همین درخواست علیرغم تاکید بنده مبنی بر اینکه دوست ندارم هیچکدام از همکاران را از دست بدهم موجب ناراحتی آقای جهانیار شد و من از این قضیه بسیار از خودم بدم می آید چراکه آقای جهانیار را بسیار دوست میدارم و موفقیت او را از خدا خواهانم.
دومین موضوعی که باعث شد از خودم بدم بیاید نرفتن به ملاقات آقای صفرنیا علیرغم ۳-۴ ماه مریضی است. امروز بعد از جلسه شورا به عیادت ایشان رفتم اما از شرمندگی حتی یک حرف نیز نتوانستم بزنم آخر من ایشان را بسیار دوست دارم و با او خاطراتی دارم. البته او نیز در کسب این حالت ( بد آمدن از خودم) مرا بیشتر کمک کرد. خداوند به ایشان نیز صحت کامل و عاجل عنایت فرماید.
من از این دو ماجرا امروز چنان ناراحت بودم که یادم رفته بود باید به منزل پدر خانمم بروم لذا به خانه خودمان حرکت کردم و در راه یادم آمد که باید به کجا بروم . در بین راه به اداره آمدم تا دردهای خود را بنویسم تا بعد از آن اندکی راحت شوم اما هنوز هم دلم سر رشته خود را ندارد و ناراحتم.
همین ناراحتی هاست که مرا وادار میکند به میز و پست علاقمند نباشم و مدیون همکاران و ارباب رجوع و دامداران و ...... و غیره نباشم لذا هرکسی که به هر کاری غیر از توطئه دست بزند و مرا کمک کند تا این مسئولیت را از من بگیرند مدیون خواهم بود.
 

Monday, February 28, 2005

Post a Comment

  آری اینجا زندگی است

من تمام لحظه ها را می شمارم
آخرین عمری که دارم
بر سر عشق قمارم
من ترا تا بی نهایت می شمارم
 

Tuesday, February 08, 2005

Post a Comment

  آرامش ابدي

چيزهائي براي اين موضوع نوشته بودم اما قبل از ارسال ناخواسته پاك شد من نميدانم شايد هم خواست خدا بود اما هرچه بود درد دلي بود با خود و خداي خود در مورد اهميت مرگ و زندگي
 

Wednesday, February 02, 2005

Post a Comment

در اين وبلاگ از زندگانی روزمره خود در ايران خواهم نوشت .this site have many information from my live and idea in Iran-Tabriz and Gogan

صفحه اصلی
آرشيو
فرستادن نظرات

آرشیو

11/01/2003 - 12/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 04/01/2006 - 05/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 01/01/2007 - 02/01/2007

جنین شناسی
اصول پیشگیری
بیماریهای طیور

شعر آذری
شعر فارسی


[Powered by Blogger]