ماجرای یک شکایتروز پنجشنبه 13/9/82 وقتی بعد از صرف ناهار از منزل به سمت نمایشگاه در حرکت بودم ، جهت کاری به خانه تلفن کردم، قبل از اینکه من سخن خود را بگویم خانم گفت که یکی از اقوام بازداشت شده و در کلانتری به سر می برد.
فوراً به خانه برگشتم تا منتظر تماس بعدی آنها باشم.
بعد از اینکه ظاهراً معلوم شد ، متهم یک چک برگشتی تقریباً به مبلغ 4 میلیون ریال دارد ، این مبلغ را با توجه به اتمام وقت اداری و بسته بودن بانک ها با هزار منت از چند آشنا تهیه و به کلانتری رفتیم. ملاقات با متهم در کلانتری اجازه داده نشد. حتی صحبت از پشت درهای بسته نیز مقدور نگردید. و تنها به این امر اکتفا شد که باید رضایت شاکی را جلب نمود. برای جلب رضایت شاکی ، بدنبال او همه جا را گشتیم تا او را پیدا کردیم. برای جلب رضایت چیزی بیشتر از مبلغ چک درخواست کرد. مقرر گردید در کلانتری حاضر شده و رضایت بدهد.
در بین راه یکی از اقوام که با موضوع متهم از نزدیک آشنا بود اظهار داشت که متهم می گوید شاکیان حتی 2 میلیون ریال نیز بدهکارند. برای صحبت با شاکی بهانه آوردیم که باید محل پول ها را از او بپرسیم. صحبت از پشت درهای بسته و البته با حضور سرباز مقدور گردید. متهم در این صحبت ، البته از زیر در بازداشتگاه ، حکم دادگاهی را نشان داد که قرار منع تعقیب بابت این چک صادره را نشان میداد.و اظهار کرد شاکیان 2 میلیون ریال نیز بدهکارند.
به شاکی گفتیم انصاف نبود که برای یک چک از دو دادگاه اقدام شود و او اظهار داشت من باید حق خود را بگیرم اگر دادگاهی حکمی به نفع من صادر نکرد از دیگر دادگاه حکم جلب را میگیرم و به زندان میاندازم حتی بدون آنکه اعتراضی به حکم دادگاه قبلی ارائه نمایم.
مقرر گردید پرونده به قاضی کشیک در ساعت 11 روز جمعه ارجاع شود.